روزی یک مرد روحانی با خداوند مکاله ای داشت"خداوندا"دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از انها را باز کرد،مرد نگاهی به داخل انداخت درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که دهانش اب افتاد افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر، مردنی و مریض حال بودند،به نظر قحطی زده می امدند، انها در دست خود قاشوق هایی با دسته بلند داشتند که این دسته به بالای بازوهایشان وصل بود و هر کدام از انها به راحتی میتوانستند دست خود را داخل ظرف خورشت ببرند تا قاشق خود را پر نمایند،از ان جایی که این دسته ها از بازو هایشان بلندتر بود نمیتوانستند قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
:: موضوعات مرتبط:
»»»»»» داستان ««««««،
داستان های آموزنده،
،